معنی اینجا به عربی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

اینجا

اینجا. (اِ مرکب، ق مرکب) این مکان. این موضع. این محل. ایدر. هنا. هیهنا:
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دائم شود خوار.
دقیقی.
همان طوس و نوذر در آن بستهید
کجا پیش اسب من اینجا رسید.
فردوسی.
بماندم اینجا بیچاره راه گم کرده
نه آب با من یک شربه نه خرامینا.
بهرامی.
پای او افراشتند اینجا چنانک
تو برزگون راژها افراشتی.
لبیبی.
چون و چرا بجوی که بر جاهل
گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد.
ناصرخسرو.
دانید که اینجا نیز گریزگاهی نیست. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 101).
بگفتا نیارم شد اینجا مقیم
که در پیش دارم مهمی عظیم.
سعدی.
گره تا میتوانی باز کن ازکار محتاجان
چو بیکاران بناخن گردن خود را مخار اینجا.
صائب.


عربی

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) حسین بن عربی بصری راوی است. (از لباب الانساب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) محمد الفاسی. رجوع به عربی ابوحامدبن یوسف... و معجم المطبوعات شود.

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) عبداﷲبن محمدبن سعیدبن عربی الطائفی، راوی است.

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) ابراهیم بن عربی کوفی. راوی است واعمش از وی روایت کند. (اللباب فی تهذیب الانساب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) ابوسلمه الزبیربن عربی البصری. وی از ابن عمر روایت دارد و حمادبن زید و معمر ازو روایت کنند. (اللباب فی تهذیب الانساب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) ابوحامد عربی بن یوسف بن محمد احمدی. فاضل و از مردم فاس مراکش بود. او راست: عقدالدرر، شرح نخبهالفکر، الطرفه. (از الاعلام زرکلی).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) محمدبن عبداﷲ حاتمی طائی است. (منتهی الارب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) نبی عربی. محمد رسول اﷲ (ص) و فی الحدیث «لاتنقشوا فی خواتیمکم عربیا» یعنی در نگین خود نقش لفظ محمد رسول اﷲ کنده نکنید... (منتهی الارب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) یحیی بن حبیب بن عربی بصری از محدثان بود. از معتمر روایت دارد. عبدالرحمان بن مهدی و جز او از وی روایت کرده اند. (از اللباب).

عربی. [ع َ رَ] (اِخ) قاضی ابوبکر مالکی است. (منتهی الارب) (لباب الانساب).

فارسی به عربی

عربی

عربی

عربی به فارسی

عربی

تازی , عربی , زبان تازی , زبان عربی , فرهنگ عربی (عرب آراب)

عربی , عرب

معادل ابجد

اینجا به عربی

354

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری